وقتی خواب از چشمانم گریزان می شود
نگاه توست که چشم هایم را گرما می بخشد
وقتی کاری از کارهایم گره می خورد و کلافه می شوم
شیرینی لبخند تو تلخی ثانیه ها را برایم آسان می کند
وقتی قلم در دستانم نمی چرخد و بر کاغذ نمی لغزد
دستان پر محبت توست که نقش زندگی مرا می آموزد
وقتی دلم برای خدای خوبیها تنگ می شود
قلب خویشتن را به تو و تو را به خدا می سپارم
اما مهربان من!
تو بگو!
وقتی دلم برای تو تنگ می شود...
چه کنم؟!