همه چیز را فروختم به جز آن صندلی که تو روی آن می نشستی!!!

شاید روزی که برگشتی خسته باشی!!!

کــور باش بانــو ...
نگاه که می کنی، می گویند: نخ داد!
عبوس باش بانــو ...
لبخند که میزنی، می گویند: پا داد!
لال باش بانــو ..

... حرف که می زنی، می گویند: جلوه فروخت!
...من هم میروم، یک خاکی بر سرِ هیزیِ خودم کنم!
شاید دست از سرمان بردارند ... شاید.

مــــــــــــرگ انســـان زمــــانـــی اســت کـــه :

نـــه شـــب بهــانــه ای بـــرای خـــوابـیــــدن دارد !

و نـــه صـــبح دلیلی بـــرای بیـــــدار شــــدن ..

کاش می توانستم دست اتفاق را بگیرم که نیفتد...!!

تو که نمی آیی…

تاج و تختی…

برای خودش به هم میزند….

دل تنگـــــــــــی…!!!

دارد بدجوری اذیتم می کند

درد نبودنت
بیا به هم بر گردیم

"راس ساعــت دلتنگـــی"

نمی دانم!

فرشته ی عدالت چشمانش بسته است...

و گاهی با چشمان باز می خواهمش!!!...

تا دنیا دنیاست ،این حفره ها پر نمی شوند...

تا دنیا دنیاست.........

فاصــــله تان را با آدم هـــا رعــــایت کنــــید
گاهی...
آدم ها یــهو می زنن روی ترمــــز
و اون وقت شمــــا مقصـــــری !!

لــــــــحظه های ســــکوتم؛
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم...!!!

به كاهدانم می زنی !!

دزد كه

ناشی باشد

همین می شود...

قلبم را

نرُبودی

كه هیچ

خود

سوزن

سوزن

در انبار ِ كاهم

گم شدی...


" ایموو "

هِـی فِـلانی !


رفـتـن حـقِ هـمـه یِ آدمـهـاسـت . . . !!!


فـقـط (!)

خــواسـتـم بــدونــی ،


اگــه مــونــده بــودی . . .


پــایــیــزم قــشــنگ تــر بـــود . . . !!!

برای خودش ، خانه خرید .... برای قفسش ..... پــــرنده ......

اگر از کسی متنــَــــــفری،

از قسمتی از خودت ، در او ، متنفری،

چیزی که از ما نیست، نمی‌تواند افکارمان را دچار اغتشاش کند....

وَ به راستی که .... قبول این حقیقت...

از بیانِ آن سخت‌تر است...

حواسم را هر کجا پرت می کنم،باز کنار تو می افتد...

باز هم شب شد و تنهایی و دیدار سکوت

خیمه زد کنج دلم سایه ی دوار سکوت

روبرو عکس تو در قاب نگاهم پیداست

اشک در دیده و دل خسته ز تکرار سکوت

لحظه ی رفتن تو لحظه تنهایی من

لحظه ها باز غریبانه گرفتار سکوت

حرفهای دل ما گرچه صمیمانه نوشت

شاعری غمزده بر سایه ی دیوار سکوت…..

من باتو زیر باران نرفتــــه ام اما باران که میبارد... دلم برایت تنگ میشود..

مـوضـوع انشـا:

تـابستـان را چگونه گذراندید؟!؟! بـه نـام خــــــدا !!! بـــــی او...

ایـن روزهـ ـــا مــے گُذَرند امّا

مَن اَز این روزهــــــا نِمی گُذَرمـ ـــ …

شعر میبافم یكی زیر ، یكی رو!!!  دلم به قامت هیچ كس اندازه نیست . . .

خاطرت هست؟


می گفتم در قانون من


چه بدانی چه ندانی،


چه بخوانی چه نخوانی


وقتی خون به نقطه ی جوش می رسد،


...شعر می شود...


اما چند روزیست واژه ها خیال قافیه شدن ندارند!


شعر امشبم تنها یک کلمه است:


تــــــ ــو!‬

در زدی
باز کردم!
سلام کردی...اما صدا نداشتی!
به آغوشم کشیدی...
اما سایه ات را دیدم که دست هایش توی جیبش بود...!

آینه‌ای شکسته‌ام؛


هرکس

در من

دنبال تکـــــــه‌ تکــــــه‌های خودش

می‌گردد...

دوســــــــــت داشـــــتن ...
 
بهترین شکل ِ مالکــــــــیت ...

و مالکـــــــــیت ...

بدترین شکل ِ دوست داشتن است ...

همیشه با من بمان... هیچکس عاشقانه تـــــــر از من نمیــتوانـــــــــــــد تـــــــو را بســـــــراید.......